دلنوشته
هر روز برای زندگی با پسرم برنامه ریزی می کردم ولی یک بغض بزرگ و قوی گلویم را فشار می داد. بیشتر اوقات با مسافرم جر و بحث می کردم، زندگی کردن برایم جهنم شده بود. هر روز که می گذشت.
کارگاه آموزشی خصوصی همسفران درتاریخ 1398/07/29 بادستور جلسه D.sap
زندگی ,روز ,گذشت ,جهنم ,کردم، ,دلنوشته ,کردن برایم ,برایم جهنم ,جهنم شده ,شده بود ,زندگی کردن
درباره این سایت