محل تبلیغات شما
 دلنوشته



زندگی ام به تلخی و ناامیدی می گذشت، گویی درهایی پشت سر هم بودند که با باز کردن هر قفل، درِ بعدی بزرگ تر و قفلش محکم تر بود. در این شور و غوغا، ناگاه دری به رویم گشوده شد و معجزه ی خداوندی رخ داد که آن.

کارگاه آموزشی خصوصی همسفران درتاریخ 1398/07/29 بادستور جلسه D.sap

گفت وگویی با جناب مهندس دژاکام در مورد دستور جلسه D.sap

مقاله با دستور جلسه؛ dsap

تر ,رویم ,گشوده ,دری ,غوغا، ,شور ,دری به ,ناگاه دری ,به رویم ,رویم گشوده ,گشوده شد

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

sankhkimiameymeh Phyllis's game Aura's game rhomsubucge gasucworkmid نا تنی مطالب اینترنتی enpiriwo arefenban کانون بازنشستگان جهادسازندگی (سابق) آذربایجان شرقی