دلنوشته
زندگی ام به تلخی و ناامیدی می گذشت، گویی درهایی پشت سر هم بودند که با باز کردن هر قفل، درِ بعدی بزرگ تر و قفلش محکم تر بود. در این شور و غوغا، ناگاه دری به رویم گشوده شد و معجزه ی خداوندی رخ داد که آن.
کارگاه آموزشی خصوصی همسفران درتاریخ 1398/07/29 بادستور جلسه D.sap
تر ,رویم ,گشوده ,دری ,غوغا، ,شور ,دری به ,ناگاه دری ,به رویم ,رویم گشوده ,گشوده شد
درباره این سایت